آشنایی با علوم قرآن یا مقدمات لازم برای فهم قرآن مجید. علی اصغر حلبی.(چاپ اول:تهران، انتشارات اساطیر، 1369).278 ص، وزیری.
بخش عظیمی از پژوهشهای محققان اسلامی را آستانه قرآن، مباحثی تشکیل میدهد که از آنها با عنوان«علوم قرآن»یاد میشود.علوم قرآنی به گفته عبد العظیم زرقانی:
«تمام مباحثی است که به گونهای درباره قرآن بحث میکند؛مانند بحث از نزول قرآن، جمع و ترتیب آن، قرائت و تفسیر، اعجاز، ناسخ و منسوخ و...» 1
دکتر صبحی صالح دانشمند فقید لبنانی نیز نوشته است:
«علوم قرآن-در دیدگاه عالمان-عبارت است از مجموعه مسائلی که از چگونگی قرآن کریم به لحاظ نزول، کتابت، جمع و تدوین، ترتیب مصاحف، واژه ها و بیان ویژگیها و اغراض آن بحث میکند.» 2
عناوین علوم قرآن زیاد است و اینک مجال پرداختن بدانها نیست، از این روی برخی از آنها را یاد میکنیم و میگذریم از جمله:تفسیر، تأویل و فرق آن دو، قرائت قاریان و سیر آن، تفسیر، مفسرّان و تطوّر آن، اسباب نزول، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، جمع و تدوین قرآن، کتابت آن، اشباه و نظایر در آن و...
گویا اوّلین کسی که در این زمینه، کتابی سامان داد «یحیی بن یعمر»از قراء معروف بصره است. 3 ابن خلکان از وی بدین گونه یاد کرده است:
«وی به علوم قرآن، نحو و لغت آشنایی داشت و دانش نحو را از ابو الأسود دوئلی فرا گرفته بود.» 4
پس از وی، ابان بن تغلب کتابی در«قرائت»و کتابی دیگر در«معانی القرآن»نگاشت. 5 پس از اینها دامنه پژوهشها در این زمینه بگسترد و عالمان و پژوهشگران زیادی در علوم قرآن، بخشهایی از آن یا تمام مباحث آن آثاری بوجود آوردند.
در سدههای اخیر که دامنه پژوهشهای قرآنی گسترش قابل توجهی یافته است؛کاوشها و نگاشتههای علوم قرآنی نیز جایگاهی شایستهای پیدا کرده است.سخن از آغاز و تطوّر این بخش از پژوهشهای قرآنی و کفایتها و کمبودهایش فرصتی دیگر میطلبد.آنچه یاد شد اشارهای بود گذرا به یمن نقد و معرفی کتابی در این زمینه.
نویسنده محترم، این کتاب را به عنوان متن درسی تدوین کرده و پس از آن با اندکی ویرایش و بازنگری به دست چاپ سپرده است.
ایشان در معرّفی محتوای آن نوشتهاند:
در این رساله، نخست از تفسیر و تأویل و تنزیل(و انزال)و تعریف هر یک از آنها سخن گفته شده، و حدود هر یک تا سر حدّ امکان روشن گشته است؛آنگاه در فصل دوم از منابع تفسیر و شیوه تفسیر و طبقات مفسّران یاد شده و از تفسیر به نقل(یا به منقول)و تفسیر به عقل(یا به رأی یا به معقول)بحث شده و از نفوذ اسرائیلیّات یعنی اخبار یهود و نصاری در تفاسیر یادی شده است.فصل سوم درباره مفسّران بزرگ قرآن کریم به ویژه، ابو جعفر محمّد بن جریر طبری، شیخ طوسی، زمخشری، میبدی(رشید الدّین)، ابوالفتوح رازی، طبرسی، بیضاوی، امام فخر رازی، ابو عبد اللّه قرطبی، فیض کاشانی، طنطاوی، محمّد رشید رضا، و سرانجام از علاّمه طباطبائی و تفاسیر آنها بحثی به میان آمده تا آگاهی دانشجویان از شیوه زندگانی و چندی و چونی تفاسیر آنان بیشتر شود.در فصل چهارم از وجه تسمیه قرآن مجید و اسامی دیگر آن، چگونگی نزول قرآن، چگونگی گردآوری قرآن، تقسیم قرآن به مکّی و مدنی، و قرائتهای قرآن مجید بحث شده است.در فصل پنجم از اقسام قرآن یعنی محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و خاصّ و عام و مجمل و مفصّل بحث شده است.در فصل ششم از اعجاز قرآن و اقوال دانشمندان اسلامی در این باره یاد شده.در فصل هفتم از مخلوق یا قدیم بودن قرآن بحث شده، و اجمالی از تاریخچه این مسأله از جمله مسأله محنه(یا آزمون عقاید مردمان درباره آفریدگی یا ناآفریدگی کتاب مجید)یاد گشته.در فصل هشتم از علوم خاصّ قرآنی همچون تجوید، حدیث، اقسام حدیث، کتب معروف حدیث، کتب اربعه حدیث شیعه، اقسام حدیث، راههای نقل حدیث؛علم فقه، مذاهب مهم فقهی شامل حنفیّه، حنبلیّه، شافعیّه، مالکیّه، ظاهریّه و شیعه؛اصول فقه، برخی مباحث عمده اصول فقه، برخی از علمای بزرگ اصول؛علم کلام، فرق علم کلام با فلسفه، تعریف علم کلام، وجه تسمیه علم کلام، موافقان و مخالفان علم کلام، تاریخچه علم کلام، مباحث مهمّ و قرآنی علم کلام همچون توحید مطلق و رؤیت خداوند، معتزله و اشعریه، ماتریدی، باقلانی، قاضی عبد الجبّار همدانی، علم کلام نزد شیعه، مبحث امامت از نظر شیعه، و برخی از علمای بزرگ کلام در مذهب شیعه بحث شده است. 6 »
مؤلف دانشور در سرآغاز کتاب با فروتنی نوشتهاند:
«بدیهی است ابتدای کار است و راه نارفته، و لذا کتاب از نقص و کمبود خالی نخواهد بود.امیدوارم دانشوران پاکدل اگر مطالعه فرمودند و به خطا و یا ترک اولی برخوردند بر این مخلص منت نهند و تذّکر بدهند، تا در چاپهای بعدی به تکمیل و اصلاح بکوشم و نام نامی ایشان را به حکم قدردانی یاد کنم. 7 »
این خوی علمی و پژوهشی ستودنی است.آقای حلبی یکبار دیگر در پایان مقدمه نوشتهاند:
«نویسنده امیدوار است که دانشجویان عزیز و خوانندگان گرامی اشتباهات و یا نواقص و ابهاماتی را که در ضمن مطالعه برمیخورند، تذکّر بدهند و اگر پیشنهادی دارند برای او بنویسند، تا وی در اصلاح آن ها بکوشد که[متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش اصلاح نپذیرد.]» 8
این بنده با علاقهای که به این گونه بحثها دارم در روزهای اوّل انتشار این کتاب، آن را تهیّه کردم و با مطالعه آن بر آگاهیهای خود در این زمینه افزودم.کتاب آقای حلبی از نثری روان، استوار و پیراسته برخوردار است.مطالب غالبا مستند و دقیق و سودمند است.در ضمن مطالعه، به مواردی برخوردم که به تعبیر مؤلف میتوان از آنها به«خطا و یا ترک اولی»یاد کرد که اینک میآورم:
1)در ص 7، در تعریف علوم قرآنی نوشتهاند:
«مقصود از[علوم قرآنی]همه دانشهایی است که برای فهم قرآن مجید و بیان معنا و تفسیر آن، دانستن آنها بر هر مسلمان عموما و بر هر مفسّری خصوصا لازم است.»
روشن است که مصداقی بدین گستردگی برای عنوان «علوم قرآنی»نادرست است؛با این تعریف چه علمی و دانشی را میتوان از محدوده علوم قرآن بیرون دانست؟من میدانم که تعریفی به اصطلاح مانع و جامع از علمی به دست دادن کار سهلی نیست.و میدانم که بزرگانی تعربفها را صرفا«شرح الأسم»تلقّی کردهاند، 9 امّا این همه، موجّه این سان گشاده دستی در تعریف نیز نخواهد بود.پیشتر تعریف علوم قرآن را از دو منبع آوردیم.
2)در ص 52، در ضمن معرّفی آثار شیخ طوسی، از «تهذیب الأحکام»یاد شده و آمده است که در تهران در دو مجلّد چاپ شده است.
یادآوری کنم که چاپ محقق آن به تحقیق و تعلیق و مقدمه آقای سید حسن موسوی خرسان در ده جلد چندین بار منتشر شده است.
3)در ص 53، از«الإستبصار فیما اختلف فیه من الأخبار»یاد شده است که متأسفانه بسیاری از اطّلاعات آمده درباره آن نادرست است.
کسانی به عنوان شارح استبصار معرفی شدهاند که برخی هرگز استبصار را شرح نکردهاند و کتابهایی که به عنوان شرح استبصار آمده است، ربطی به این کتاب ندارند.«ملاذ الأخبار فی شرح الإستبصار»غلط، و درست آن«ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار»است که شرح تهذیب الأخبار شیخ است و نه شرح استبصار.و اخیرا در قم در 16 جلد منتشر شده است.
4)در ص 53 نوشتهاند:
«و سرانجام سید نعمت الله جزائری(ف 112 ه.ق)که دو شرح بر این کتاب نوشته، و یکی از آن دو که معروفتر است غایة المرام نام دارد.و در هشت جلد چاپ شده است.»
این کتاب نیز شرح«تهذیب»است.مرحوم جزائری شرحی دیگر نیز بر تهذیب دارند مفصّلتر از این با عنوان «مقصود الأنام فی شرح تهذیب الأحکام»که هیچ کدام از این دو چاپ نشدهاند. 10 شرح وی بر استبصار با عنوان «کشف الأسرار فی شرح الإستبصار»اینک در حال نشر است و جلد اوّل آن منتشر شده است.و بالأخره «التنبیهات»نیز استدراک رجال تهذیب نیست، بلکه شرح اسناد تهذیب و توضیح احوال رجال آن است. 11
5)در ص 54، معرّفی تبیان در کنار تفاسیر دیگر بسیار مختصر و نارساست.بیفزایم که تبیان دوبار چاپ شده است؛ابتدا به همت مرحوم آیت الله سید محمد حجّت کوه کمری در دو مجلّد بزرگ(جلد اوّل در 869 صفحه و جلد دوّم در 800 صفحه)که به سال 1365 منتشر شد، و بار دوّم به تحقیق و تعلیق آقای احمد حبیب قصیر العاملی با مقدمه محققانه و بسیار ارزشمند مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی، در ده مجلّد.
چاپ ده جلدی تبیان بارهای بار به گونه افست در لبنان و ایران منتشر شده است.بنابراین تبیان هرگز چاپ 8 جلدی نداشته است.
6)در ص 54 آمده است:
«نواده دختری شیخ، فخر الدین محمد، معروف به ابن ادریس(فت 578 ه.ق)نیز آنرا مختصر کردهاند.»
در اینکه ابن ادریس نوه دختری شیخ طوسی باشد، شرح حال نگاران بشدّت تردید دارند.هنوز محققان نتوانستهاند برای این سخن مشهور-که گویا پایهای ندارد- توجیه درستی بیابند. 12 دیگر اینکه، سال وفات وی 598 است و نه 578. 13 و بیفزایم که اختصار ابن ادریس از تبیان شیخ طوسی، با عنوان«المنتخب من تفسیر القرآن»در دو جلد چاپ و منتشر شده است. 14
7)در ص 60 نوشتهاند:
ابوالفتوح در اصول دین به اعتزال مایل بوده(مانند بسیاری از شیعیان دیگر)و احتمالا همین امر موجب دلسپردگی و علاقه او به زمخشری بوده باشد.»
اتّهام گرایش شیعیان به اعتزال، از برچسبهای ناچسب اتهام آفرینانی است که به انگیزههای گونهگون، ساخته و پرداختهاند و عالمان شیعه را بدان متّهم میسازند.عالمان شیعی رهرو راستین مولی الموحدین علی-ع-و فرزندانش بودهاند و هرگز از هیچ متکلم اعتزالی، آراء و اندیشهها و اصول دین خود را نگرفتهاند. عالمان بزرگ و مرزداران اندیشه شیعی هماره به این نکته توجه دادهاند، از جمله متکلم بزرگ شیعی، شیخ مفید- ره-در«اوائل المقالات»، «نقض فضیلة المعتزله»و «الحکایات» 15 و...
8)در همان صفحه آمده است:
«این تفسیر از قدیمترین تفاسیر شیعه به زبان فارسی است(اگر قدیمترین آنها نباشد)»
باید گفت که تفسیر ابوالفتوح قطعا قدیمیترین تفسیر نیست.آقای محمّد جعفر یاحقی، تفسیری شیعی و کهنتر از آن را شناساندهاند. 16
9)در ص 62-63، ادّعای مرحوم قاضی نور الله شوشتری را مبنی بر انتحال فخر رازی از تفسیر ابو الفتوح عاری از تحقیق دانستهاند.
امّا بپندارم سخن آقای حلبی عاری از تحقیق است.به این نکته برخی دیگر از پژوهشگران نیز تنبّه دادهاند 17 و این بنده نیز به هنگام یاد کردی از تفسیر ابوالفتوح به مقابله و مقایسه آن دو پرداختم و این ادّعا را عاری از تحقیق نیافتم و بخشهایی را که توان گفت وی از ابوالفتوح بهره برده است نشان دادم. 18 متأسفانه دلیل آقای حلبی بر مدّعا به هیچ روی استوار نیست، بنابراین اثبات این مدّعا«مشکل بل محال نیست».
10)در ص 75 آمده است:
«برخی گفتهاند که تفسیر امام نا تمام مانده بود، و توسط شاگرد او شمس الدین احمد بن خلیل خوئی(فت 639 ه 1242 م)و نیز نجم الدین احمد بن محمّد قمولی (فت 777 ه 1375 م)تکمیل شده است با نظر کردن در تفسیر کبیر نیز(به ویژه از مجلّد 27 به بعد از چاپ محمد محیی الدین)صحت این قول کم و بیش ثابت میگردد.»
میافزایم که با نظر کردن در تفسیر کبیر و دقّت در صحفات آن-حتی با توجه به مجلّد 27 به بعد-قطعا نقصان تفسیر کبیر مردود دانسته خواهد شد.مسأله نقص و تکمیل تفسیر کبیر از دیرباز در میان شرح حال نگاران مطرح بوده است؛این بنده در ضمن مقالهای که درباره تفسیر فخر رازی نوشتهام اقوال مختلف را در این زمینه نقل کردهام.اینک اظهار نظر قطعی و مستند یکی از تفسیر پژوهان را میآورم و میگذرم.دکتر محسن عبد الحمید پس از آوردن اقوال مختلف و نقد و بررسی آنها میگوید:
«آنچه من پس از تدّبر در سرتاسر تفسیر کبیر بدان دست یافتم این است که تمام کسانی که نقصان این تفسیر را مطرح کردهاند به اشتباه رفتهاند.اگر آنان متن تفسیر را از آغاز تا انجام میخواندند-چنانکه من چنین کردم- در مییافتند که تفسیر کبیر از سوره حمد تا ناس یکسر به قلم فخر رازی است.و عبارتهایی که نشانگر اشتراک فرد دیگری در نگارش آن است، حواشی و تعلیقاتی است که به وسیله استنساخ کنندگان در متن، گنجانده شده است.» 19
آنگاه وی به تفصیل موارد گونهگونی را میآورد که نشانگر اتمام تفسیر به وسیله فخر رازی است.این موارد برای پژوهنده هیچ تردیدی را باقی نمیگذارد که فخر، خود همه تفسیر را نگاشته است.
11)در ص 79 نوشتهاند:
«و قرطبی هر چند آن را[تفسیر الجامع لأحکام القرآن را] به شیوه مفسّران نقلی(تفسیر به منقول)تألیف کرده ولی تفسیر خود را از اخبار بی اساس و داستانهای برگرفته از یهود«اسرائیلیات»پیراسته است.»
میافزایم که اولا:قرطبی، تفسیر را به شیوه مفسّران نقلی تألیف نکرده است.تفسیر وی قطعا در رده تفاسیر به رأی جای دارد و جنبههای فقهی آن بسیار چشمگیر و بارز است و آن را به لحاظ روش غالب باید تفسیر فقهی نامید چنانکه تفسیر پژوهان چنان کردهاند.و ثانیا:قرطبی هرگز تفسیرش را از اخبار بیاساس نپیراسته است.هر چند که وی در آغاز تفسیرش میگوید:
«من از عرضه بسیاری از اسرائیلیات و اخبار مورّخان روی برتافتم و بجز آنچه که بناچار باید یاد میشد نیاوردم. 20 »
امّا او هرگز به این وعده وفا نکرده است، و تفسیرش را از اخبار بیاساس و اسرائیلیات آکنده است؛و شگفتا که گاه با استناد به این اسرائیلیات به افاضات فقهی پرداخته و به استخراج احکام شرعی همت گماشته است.از این روی سخن محقق کتاب درست است که نوشته است:
«او از وعدهای که در آغاز کتاب داده روی برتافته و در مناسبتهای مختلف چونان پیشینیان خود، به گزارش اسرائیلیات روی آورده و هیچگونه دقتی را در نقل این آثار روا نداشته است. 21 »
12)در ص 79، در ارائه معرفی تفسیر قرطبی نوشتهاند:
«در تفسیر او از تعصّب برخی مفسّران اهل سنت اثری دیده نمیشود.»
حقیقت نه چنان است و تفسیر قرطبی در این زمینه نیز پیراسته نیست.او بسیار متعصّبانه و عنودانه مینویسد و اظهار نظر میکند.این بنده در مقالهای مفصل درباره تفسیر وی به این نکات اشاره کردهام 22 و با ارائه نمونههای بسیاری در پایان نوشتهام:
«آنچه آمد اندکی از بسیار و موارد متعدّدی است از کتمانها و حق کشیهای قرطبی در تفسیر«الجامع».بدین سان، سوگمندانه قرطبی در این موارد[موارد مربوط به شیعه و اهل بیت]از جایگاه بلند محقق پر اطّلاع به حضیض متعصّبی زشت نگار سقوط میکند 23 »
برای نمونه به این موارد توجه کنید.او در ذیل آیه 40 از سوره توبه مینویسد:
«پیشوایان سلف در برتری علی و عثمان بر یکدیگر اختلاف کردهاند، ولی بسیاری از آنان بر تقدم عثمان بر علی معتقدند. 24 »
این بسیار کیستند؟قرطبی از سر تعصّب و کینه توزی است که چنین جملاتی را مینگارد.من در اینجا سر آن ندارم که دامنه بحث را بگسترم و داوریهای عالمان اهل سنت را بیاورم تا روشن شود که قرطبی از چه موضعی سخن میگوید، امّا یادکردنی است که مفسّر و متفکّر بلند جایگاهی چون سید قطب پس از نقد و بررسی چگونگی حکومت خلیفه سوّم نوشت:
«واقعا این درد اسف انگیزی است که علی(ع)سوّمین خلیفه نشد. 25 »
او روشنترین و برترین فضایل علی-ع-را منکر شده و به دفاع از پلشتیها و زشتیهای بنی امیه پرداخته و در حق کشی چیزی را فرو نگذاشته است. 26
13)در ص 82، تفسیر«المنار»نگارش رشید رضا تلقّی شده با دستمایهای از گفتار و تقریرات شیخ محمّد عبده.
دقیق آن است که نوشته شود:تفسیر المنار تا آیه 126 از سوره نساء تقریر عبده و تحریر رشید رضا است.که پس از نگارش با تأیید و تصویب عبده به چاپ میرسید. رشید رضا مواردی را که افزوده است دقیقا از بیانات عبده جدا کرده است، از آن پس تا پایان کتاب(که در 12 مجلّد و نه در 8 مجلّد)به سبک عبده، نگاشته رشید رضا است.
14)در ص 87، اشارهای است به برخی از تفاسیر شیعه، این اشارهها بسیار نارساست.شایسته بود جناب حلبی از این آثار گرانقدر به این سرعت و سادگی نگذرد. در همان صفحه نوشتهاند:
«یک تفسیر دیگر از شیخ سید عبد الله شبر(فت 1242 ه.ق)»
«شیخ سید»یعنی چه؟سپس در پاورقی نوشتهاند:
«برای اطلاع از احوال شبر و شیوه تفسیری او- «مقدمه»تفسیر به خامه شیخ جواد بلاغی.»
مقدمه آیت الله شیخ جواد بلاغی، در حقیقت مقدمه آن بزرگوار به تفسیر ناتمام خودش یعنی«آلاء الرحمن»بوده است که ناشر تفسیر شبّر در آغاز آن آورده و بدان تصریح کرده است و در آن به هیچ روی از شبّر و روش و تفسیر وی سخن نرفته است.مقدمهای که به تفسیر شبّر و شیوه وی پرداخته به خامه دکتر حامد حفنی داود، نویسنده گرانقدر مصری است.و بیفزایم که مرحوم آیت الله شبر سه تفسیر نگاشته است:1)الوجیز 2)الجوهر الثمین 3)صفوة التفاسیر.الوجیز همان است که اکنون از آن یاد شد. الجوهر الثمین در 6 جلد با چاپی منقح و زیبا با تصحیح و تعلیق سید صباح شبّر، نوه مؤلف منتشر شده است و صفوة التفاسیر همچنان بصورت خطّی باقی است. 27
15)در همین صفحه جمله معروف«ان القرآن یفسّر بعضه بعضا»حدیث تلّقی شده است؛که قطعا حدیث نیست.البته بدین مضمون احادیث فراوانی وجود دارد، از جمله کلام علی(ع)در ضمن خطبهای:
«کتاب اللّه ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض» 28
جمله یاد شده از ابن عباس است.برخی از عالمان نیز آن را به عنوان حدیث پیامبر آوردهاند. 29
16)در پاورقی صفحه 89 آمده است:
«این رساله را[علی و الفلسفة الالهیة]طباطبائی به مناسبت تأسیس کنگره هزاره نهج البلاغه در تهران نوشته و بدان کنگره فرستاده است»
میافزایم که علاّمه طباطبایی این رساله را سالها پیش از انقلاب اسلامی و طبعا پیش از تأسیس کنگره نوشته بودند و در همان سالها به خامه آقای سید علوی ترجمه و منتشر شده بود.
17)در صفحات 101-105، از جمع و تدوین قرآن سخن رفته است؛مطالب این صفحات نیازمند نقدی مفصّل است.اینکه فرمودهاند:
«جمع قرآن به این ترتیب که در دست ماست در روزگار رسول اکرم صورت نگرفت.»
چندان به صواب نیست و دلایل شمرده شده نیز در اثبات مدّعا نارساست.تردید در این قول، قطعی است و اینک بسیاری از محققان در پرتو دلایل محکم و استوار در جمع و تدوین قرآن در زمان پیامبر، تردید ندارند.دکتر صغیر میگوید:
«تحقیق علمی نشانگر آن است که تمام قرآن در زمان پیامبر نگاشته و جمع و تدوین شده بود.»
محقق پژوهنده استاد سید جعفر مرتضی عاملی نیز نوشتهاند:
اگر کسی با دقت آنچه را در این زمینه آمده است بررسی کند به شواهد بسیار و دلایل قاطعی خواهد دست یافت که نشانگر جمع و تدوین قرآن در زمان پیامبر است» 30
آنگاه استاد به تفصیل در این باره بحث کرده و ادّله فراوانی آورده و نشان داده است که قطعا قرآن در زمان رسول الله جمعآوری شده بود و آنگاه به مسأله جمع قرآن پس از پیامبر رسیدگی کرده است که بسیار خواندنی و تنبه آفرین است.
18)در ص 112(پانوشت)نوشتهاند:
«اولین بار این کار را[تدوین کشف الآیات برای قرآن را] علاّمه آلمانی فلوگل با تألیف کتاب نجوم الفرقان فی اطراف القرآن انجام داد.»
میافزایم که قبل از کتاب یاد شده، دست کم هفت کتاب در این باره تدوین شده بود؛کهنترین کشف الآیات قرآن کریم کتابی است با عنوان«آیة الآیات فرقانی»از شهاب الدین احمد بن محمد مدون نیشابوری 31 که در قرن نهم سامان یافته است.آقای فلوگل خود در مقدمه کتابش یادآوری میکند که پیش از وی کتابی به نام«نجوم الفرقان» را در این باره دیده و چون آن را بسنده مقصود نیافته دست به تدوین کشف الآیات زده است.
19)در ص 165 آمده است:
«البته چون صحابه گفتهها و تقریرهای پیامبر اکرم را بلافاصله پس از شنیدن یادداشت نمیکردهاند، طبعا پس از گذشتن سالهای دراز، حفظ و نقل عین و متن الفاظ احادیث(به ویژه احادیث طولانی)مشکل بوده است.و از این روی، پس از شروع به جمع و تدوین احادیث، بسیار اتفّاق افتاده است که حدیثهای متحدّ المضمونی با الفاظ و متون گوناگون روایت شده است که تمیز متن صحیح یا نزدیک به اصل آنها مشکل شده است.و وظیفه فنّ درایه همین است که محتوی و راویان احادیث را بررسی(«جرح و تعدیل»)کند
حدیث در روزگار رسول اکرم تدوین نشد، چه در آن روزگار پیامبر برای نوشتن قرآن مجید کاتبانی در نظر گرفت و آن جماعت، آیات و سورهها را در وقت نزول مینوشتند، ولی برای آن چه غیر از قرآن میگفت کاتبی برنگماشت، و حتی احادیث نسبة زیادی در دست است که آن حضرت از تدوین حدیث نهی میکرد.مسلم در صحیح خود روایت میکند(از ابو سعید خدری)که پیامبر اکرم میگفتلا تکتبوا عنّی، و من کتب عنّی غیر القرآن فلیمحه، و حدثوا عنی فلا حرج، و من کذّب علی متعمدا فلیبوأ مقعده من النّار»از من چیزی منویسید، و هرکس از زبان من غیر از قرآن چیزی نوشته است البته آن را محو کند، و لیکن از من به زبان حدیث کنید و در این باکی نیست.و هر کس بر من دروغ بندد نشیمنگاه او آتش باشد.برخی دیگر گفتهاند که کتابت حدیث در آن زمان نیز رایج بوده، و در این باب بخاری در صحیح مطالبی از قول ابوهریره نقل کرده است که ما از ذکر آنها تن میزنیم.جماعتی از محقّقان نیز گفتهاند که نهی از کتابت حدیث در وقت نزول قرآن بوده تا مبادا قرآن به حدیث ملتبس گردد.»
آنچه در این بخش نویسنده محترم آوردهاند، بسیار نارساست و در ردّ و نقد آن باید مقالهای دراز دامن نوشت.چنین نیست«که گفتهها و تقریرهای پیامبر اکرم را بلافاصله پس از شنیدن، یادداشت نکرده باشند».دهها نص قطعی، تأکید و ترغیب و تشویق پیامبر برای نگارش حدیث و ثبت و ضبط به وسیله صحابه آن بزرگوار را به ما نشان میدهد.اینکه پس از پیامبر بر سر نگارش و تدوین حدیث چه آمد، بحث دیگری است، امّا مطمئنا زمان پیامبر، حدیث را مینوشتند و ثبت میکردند.دکتر نور الدین عتر میگوید:
«احادیث بسیاری در حدّ تواتر از صحابه نقل شده است که نشانگر کتابت حدیث در زمان پیامبر است.» 32
به این حقیقت عالمان دیگری نیز اشاره کردهاند. 33 از این روی آنچه را برخی گفتهاند و مستشرقان، به انگیزه خدشه وارد کردن به سنت پیامبر، بر سر آن هیاهوی فراوانی راه انداختهاند، از ریشه تباه است.
بنابراین این جمله که:«حدیث در روزگار رسول اکرم تدوین نشد»به صواب نیست و این عبارت که:«حتی احادیث نسبة زیادی در دست است که آن حضرت از تدوین حدیث نهی میکرد»قابل مناقشه است.برخی از این احادیث جعلی است. 34 در جهت توجیه آنچه پس از پیامبر انجام شد و برخی دیگر-چنانکه آقای حلبی در پایان نوشته خود اشاره کردهاند-جهتی غیر از آنچه ایشان برداشت کردهاند، دارد.
20)در ص 203 آمده است:
«مؤلف شرح کتاب خود را در مدت 6 ماه و شش روز نوشته است و آن آخرین اثر شهید ثانی محسوب میشود.»
هر دو مطلب یاد شده، نادرست است؛یعنی نه نگارش شرح لمعه 6 ماه و شش روز بوده و نه آن، آخرین کتاب شهید ثانی است.نگارش شرح لمعه حدود 15 ماه طول کشیده است.شرح لمعه به سال 957 به پایان رسید و شهید-ره-پس از آن، تمهید القواعد، را به سال 958 و شرح البدایه را به سال 959، و رساله وجوب صلاة الجمعه را به سال 962 و...نگاشته است. 35
21)نوشتهاند:
«تخمینا[جواهر]در پنجاه جلد 400 صفحهای خواهد بود.»
یعنی با چاپ حروفی.خوانندگان میدانند که سالهاست چاپ جواهر الکلام با چاپ حروفی به پایان رسیده و 43 جلد است.
22)نوشتهاند:
«نخستین شخصیت شیعی که درباره علم اصول فقه آرائی ابراز داشته و کتاب تألیف کرده سید مرتضی علم الهدی(فت 436 ه.ق)است.»
قطعا در میان عالمان شیعه سید مرتضی اوّلین کسی نیست که در علم اصول فقه آرایی ابراز داشته و کتابی نوشته است پیشتر از وی عالمان بسیاری در بخشهایی از مباحث اصول فقه، کتاب نوشتهاند.اوّلین اثر فراگیر و مدّون در این زمینه، کتاب متکلم بزرگ شیعه شیخ مفید- ره-است.امّا باز هم اوّلین اثر نیست. 36
هنوز هم در کتاب«آشنایی با علوم قرآنی»موارد تأمل و مناقشهای هست، که طرح همه آنها در گنجایش مجله نیست؛از این رو دامن سخن برمیچینم و برای نویسنده بزرگوار آن، آرزوی توفیق میکنم.
(1).مناهل العرفان فی علوم القرآن.محمد عبد العظیم الزرقانی. (مصر، دار الاحیاء الکتب العربیّة).ج 1، ص 20.
(2).مباحث فی علوم القرآن.صبحی صالح.(ترکیه، استانبول، دار سعادت).ص 10.
(3).القراءات القرآنیه تاریخ و تعریف.عبد الهادی الفضلی.(بیروت، دار القلم).ص 28، به نقل از مقدمتان فی علوم القرآن، ص 275.
(4).وفیات الأعیان و انباء ابناء الزمان.احمد بن محمد بن ابی بکر بن خلّکان.حقّقه الدکتور احسان عباس.(قم، منشورات الشریف الرضی).ج 6، ص 173.
(5).القراءات القرآنیه(پیشگفته).
(6).آشنایی با علوم قرآنی، ص 11.
(7).همان، ص 6.
(8).همان، ص 15.
(9).کفایة الاصول.الآخوند الشیخ محمد کاظم الخراسانی.(تحقیق مؤسسه آل البیت لأحیاء التراث، قم، 1409).ص 193.
(10).کشف الأسرار فی شرح الإستبصار.السید نعمة الله جزائری. حقّقه و علق و اشرف علیه السید طیب الموسوی الجزائری. (قم، مؤسسة دار الکتاب، 1408).ج 1، (مقدمه)ص 175- 203.
(11).الذریعة الی تصانیف الشیعة.آقا بزرگ الطهرانی.(تهران ، 1360).ج 4، ص 440؛زندگینامه علاّمه بحرینی.سید محمد برهانی.(تهران، مکتبة النجاح).ص 139.
(12).روضات الجنّات فی احوال العلماء و السّادات.المیرزا محمد باقر الموسوی الخراسانی.(قم، مکتبة اسماعیلیان).ج 6، ص 278؛مفاخر اسلام.علی دوانی.(تهران، امیر کبیر، 1364).ج 4، ص 18.
(13).مفاخر اسلام.(پیشگفته).
(14).المنتخب من تفسیر القرآن و النکت المستخرجة من کتاب التبیان.محمد بن احمد بن ادریس الحلّی.تحقیق السید مهدی الرجائی.(قم، منشورات مکتبة آیة اللّه العظمی المرعشی النجفی، 1409.
(15).الحکایات، املاء الشیخ المفید و روایة السید المرتضی.تحقیق السید محمد رضا الحسینی.(تراثنا، نشرة فصلیة تصدرها مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث).سال چهارم، شماره 3، ص 91. محقق بزرگوار کتاب، در مقدمه این اثر به نکات یاد شده اشاره سودمندی دارند.یادکردنی است که عالمان شیعه هماره با اعتزالیان سر ستیز علمی داشتند.نجاشی، رجالی بزرگ شیعه، «ذیل نام عبد الرحمن بن احمد بن جبریه»آورده است که:متکلمی است از اصحاب ما، خوش تألیف بود و زیبا سخن به همت او بود که محمد بن عبد الله بن مملک اصفهانی از مذهب اعتزال برگشت؛رجال النجاشی.الشیخ احمد بن علی بن احمد بن العباس النجاشی.تحقیق موسی الزنجانی.(قم، مؤسسة النشر الإسلامی).ص 236 و 380.
(16).مجله دانشکده ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد. (شماره دوّم، سال هجدهم، شماره مسلسل 69).ص 211- 264 مقاله«کهنترین تفسیر شیعه به زبان فارسی».
(17).تحقیق در تفسیر ابو الفتوح رازی.عسکر حقوقی.(تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1346).ج 1، ص 196؛مجله حوزه.(قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، سال چهارم، شماره دوّم).ص 69، مقاله«شناسایی برخی از تفاسیر شیعه».
(18).مجله حوزه.(سال پنجم، شماره 4)ص 80.
(19).الرازی مفسّرا.محسن عبد الحمید.(بغداد، دار الحریّه للطباعة، ).ص ص 52-63
(20).الجامع لأحکام القرآن.محمد بن احمد الأنصاری القرطبی. تصحیح احمد عبد العلیم البردونی.(بیروت، دار احیاء التراث العربی).ج 1، ص 3.
(21).همان، ص د.
(22).مجله حوزه، (سال ششم، شماره سوّم)ص 70.
(23).همان، ص 77.
(24).الجامع(پیشگفته).ج 8، ص 148.
(25).عدالت اجتماعی در اسلام.سید قطب.ترجمه محمد علی گرامی و سید هادی خسروشاهی.(قم، کتابفروشی مصطفوی، 1346).ص 378.
(26).مجله حوزه، (پیشگفته)؛الغدیر، (الطبعة الثالثه:بیروت، دار الکتاب العربی).ج 8، ص ص 288 و 250.
(27).مجله حوزه، (سال چهارم، شماره سوّم).ص 53.
(28).نهج البلاغه خطبه 133 و نیز خطبه 18.
(29).تاریخ القرآن، محمد حسین علی صغیر.(بیروت، الدار العالمیة للطباعة و النشر و التوزیع، 1403).ص 85.
(30).حقائق هامة حول القرآن الکریم.السید جعفر مرتضی العاملی. (قم، مؤسسة النشر الإسلامی).ص 63.
(31).نشریه دانشکده علوم معقول و منقول مشهد.(چاپخانه دانشگاه مشهد، 1347).ص 227.
(32).منهج النقد فی علوم الحدیث.نور الدین عتر.(دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع).ص 40.
(33).علوم الحدیث و مصطلحه.صبحی صالح.(بیروت، دار العلم للملابین، 1378).ص ص 14-49؛حجیّة السنّه.عبد الغنی عبد الخالق.(بیروت، دار القرآن الکریم).ص 430؛تدوین الحدیث.السید محمد رضا الحسینی.(مخطوط)
(34).فراتر از این، دوست نیکدل و پژوهندهام.استاد سید محمد رضا جلالی حسینی معتقدند در میان احادیثی که به عنوان منبع آوردهاند، حتی یک روایت صحیح و سالم دیده نمیشود، تمام آنچه در این باره از پیامبر نقل شده است، یا به لحاظ متن و یا سند مخدوش است.«تدوین الحدیث(مخطوط)».
(35).منیة المرید فی ادب المفید و المستفید.الشیخ زین الدین بن علی العاملی.تحقیق رضا المختاری.(قم، مکتب الإعلام الإسلامی، 1409).مقدمه، ص ص 32-42.
(36).نشر دانش.(سال نهم، شماره سوّم).ص 33.مقاله تصحیح تازه کفایة الأصول، به قلم نگارنده.